بیا که دلـــهای مردمان خـالی است
ز مهر و عشق و ایمان عاری است

در این زمـــانه ی تلــــخ و شـــور و بی مزه
به انتظار نشستنم برای تو شیرین کاری است

چـــــه جنـــــــگ هـــا کـــه آغــاز کــرد عقــــــل
 وعشق
به دنبال سرسپردن به کوچ زمستانی است

به چرخـــش آفتاب و ماه فلک ســوگند کـه...
پس از زمستان نیز در پی اش بهارانی است

دل خشکیـــده ام به عطـــر زلـــــف یار ، تَر گشت
که همچنان شوق وصالش از حجاز جاری است...

 


برچسب‌ها: امام, زمان, مهدي, شعر, آييني, غزل, بي, نشان, نون, و, القلم, محمد, صادق, غلامي, مرادحاصلي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

بقیه در ادامه مطلب...

برای مشاهده در اندازه اصلی بر روی آن کلیک کنید


برچسب‌ها: امام, حسین, محرم, عاشورا, نون و القلم, imam, hussain,

ادامه مطلب
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

 

اللهـــــــم احفظ و انصر قائدنا الامام الخامنه ای



برچسب‌ها: امام, خامنه ای, رهبر, ایران, عزیز, نون, ن, والقلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

امام حسين در كلام دكتر ديناني

 

فلسفه عزاداری برای امام حسین چیست؟ مگر در طول تاریخ، تنها در واقعه کربلا و حادثه عاشورا، ظلم و جنایت و بی عدالتی اتفاق افتاده است؟...

 

استاد آیا مرگ و شهادت با توجه به رسیدن انسان به افق های متعالی و ملکوتی، به معنای نیستی و نابودی است؟

-        ابداً ! در مرگ، نیستی نیست. مرگ، تعالی و گسترش هستی انسان است.

بنابراین مرگ و زندگی در اختیار خود انسان است.

-        بله. توجه داشته باشید که مرگ، مرگ هاست. یک مرگ عادی است که خوب هر پیرزنی مرگ طبیعی دارد / مردی که به اختیار میرد مرد است. مرگ اولیا اعم از اینکه به دست یک ظالم کشته شوند مانند حضرت امام حسین (ع) [یا به طور طبیعی بمیرند، با دیگر مرگ ها متفاوت است].

امام حسین (ع)، فانی فی الله است و مرگ ارادی دارد. وقتی در صحنه کربلا هم کشته شد، آن یک مرگ ظاهری بود و خوب، به شهادت رسید. [اما] حضرت امام حسین همان موقع هم که در مدینه و در خانه خودش نشسته بود، فانی فی الله بود. هر ولی ای به مقام فنا رسیده است و الّا ولی کامل نیست. ولی، همیشه در مرگ اختیاری به سر می برد. مرگ اختیاری یعنی اینکه از خودش نیست.

مرگ اختیاری را چگونه مثال بزنیم؟ عرفا یک مثال خوبی زده اند. وقتی یک میّت را به دست غسّال می دهند، غسّال آن را حرکت می دهد و این میّت، مقاومتی ندارد؛ کالمیّت بین الیدی الغسّال. مرگ اختیاری هم به این معناست که انسان در مقابل اراده حق تبارک و تعالی و خواست خداوند، از خود مقاومتی نداشته و تسلیم امر خداوند باشد. مانند میّت است یعنی خودش در مقابل خواست خداوند مقاومت و مخالفتی نمی کند و دست حق او را حرکت می دهد. مانند شیر عَلَم است که به دست حق حرکت می کند.

این مقامی است که اولیا به آن رسیده اند و از آنجا که امام حسین (ع) یک ولی کامل است، این مقام فنا را دارد. [از طرف دیگر] اولیا از مرگ نمی ترسند؛ قرآن کریم هم اینگونه صفت اولیا را بیان می کند که: « لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » بنابراین ولیِ خدا خوف ندارد، غصه هم ندارد. او عاشق فنای در حق است. این مرگ و شهادت ظاهری، در ظاهر است. ولیِ خدا، آن وقتی هم که در جبهه شرکت نمی کند و به دست ظالمی کشته نمی شود، همچنان در مقام فنا هست. به قول یکی از عرفا که جمله زیبایی در این باب دارد؛ او کسی جز مولوی نیست:

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست         راه اگر نزدیک تر داری بگو

مرگی که تو می گویی را می شناسم اما این مهم نیست، راهی نزدیکتر و سریع تر از این به من بگو.

بنابراین داستان اولیای خداوند، داستان دیگری است. مسئله کربلا هم همین است. قتل در عالم زیاد بوده است؛ قتل، غارت، کشتن، ظلم، ظالم، مظلوم و … . در بدو خلقت، از همان روزی که پسران حضرت آدم (ع) یکی به دست دیگری کشته شد، قتل اتفاق افتاد. از همان وقتی که خداوند می خواست انسان را بیافریند، [فرشتگان به خداوند] گفتند که این موجودی است که خون ریز است و « وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک » و این از همان روز اول [برای فرشتگان] معلوم بود. در عالم خیلی قتل بوده است ولی صحنه هایی در تاریخ هست که با اینکه در تاریخ اتفاق افتاده اما تجلی الهی دارد.

اگر کسی با معرفت به این مسئله نگاه کند، شهادت امام حسین یک چیز دیگر است. اما اگر کسی به امام حسین معرفت نداشته باشد، گمان می کند که این هم یک قضیه مانند سایر قضایا است. اگر کسی امام حسین را به عنوان یک ولیِ خداوند بشناسد، در آن صورت می داند که آن صحنه شهادت، چه صحنه ای است.

این حرف خیلی زیباست که: « امام حسین در مدینه، فانی فی الله بود. »

- همیشه مقام فنا داشت چرا که ولی خداست.

دکتر اسماعیل لاریجانی:

چون شما از جناب مولوی مطلبی را فرمودید، حیف است که این عبارت ایشان را نخوانم. ایشان می گوید که من خودم را به کربلا رساندم. شنیدم که آنجا سرها بریده اند و استخوان ها قلم کرده اند. اما دیدم که در آنجا غوغایی به پاست! [1]

رفتن و جولان سر میدان کنند  ***  رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود، دستی زنند  ***  چون رهند از نقص خود، رقصی کنند
مطربان شان از درون دف می زنند  ***  بحر ها در شورشان کف می زنند
این دهن بر بند از هزل ای عمو  ***  جز حدیث روی او چیزی مگو

امام راحل هم این جمله را در مورد شهدای ما به کار برده اند که: « شهدای ما در قهقهه مستانه و شادی وصولشان “عند ربهم یرزقون” اند. »

در اینجا ولیِ خدا مأموریت دارد تا جان تشنگان را به کوی یار برساند و گرسنگان را از رزق الهی بهره مند کند. یکی از اسماء الهی هم اسم رزّاق است. «یرزقون» در اینجا چه معنایی دارد؟ آیا انسان حتماً باید در میدان جهاد شرکت بکند [تا از روزی حق بهره مند گردد] یا اینکه روحیه شهادت طلبی یا طلب فنای فی الله و ورود به افق اعلی مهم است؟

- همان طور که فرمودید از صفات خداوند، رزّاق بودن است و طبعاً انسان هم مرزوق خداوند است. رزق، هم رزق ظاهری است و هم باطنی؛ رزق تن، رزق تن است. برای اینکه تن زنده بماند، غذا و آب و هوا می خواهد و اگر اینها نباشد، تن زنده نخواهد ماند. انسان به حکم اینکه تنها تن نیست و جنبه دیگری دارد – که ما نام آن را روح و روان می گذاریم و شاید مراحلی بالاتر از این هم باشد – آن جنبه هم روزی دارد. روزی روح و روان آدمی، معرفت است. من همیشه روی « معرفت » تکیه می کنم! غذای جان، آگاهی است و جانی که آگاه نباشد مرده است. مادامی که روان آدمی معرفت نداشته باشد در حکم یک مرده است. فقط یک استعداد و آمادگی [صرف] که چیزی گیرش نیامده است. زنده بودن روان و روح آدمی به غذا خوردن اوست و غذای او، معرفت است. و از روز آفرینش هم مسئله این بوده است.

آیا این معرفت، اعطایی است؟

-        همه چیز اعطایی است ولی تلاش هم لازم است. نمی شود که انسان با خود بگوید که چون اعطایی است، من بنشینم [و کوشش نکنم]. معلوم است که همه چیز اعطایی است اما تلاش هم هست. بنابراین برای [کسب] معرفت باید تلاش کرد. انسانی که در راه طلب معرفت تلاش بکند، روزی او بیشتر می شود و من قبلاً عرض کردم که خود معرفت هم توقف ندارد. معرفت، چیزی نیست که به جایی برسی و بگویی که من سیر شدم. غذای ظاهری سیری دارد، غذا که خوردی سیر می شوی – گرچه بعداً دوباره گرسنه می شوی اما فعلاً سیر شدی – ولی در غذای معنوی، سیری وجود ندارد. هرچه که شما از آب گوارای معرفت بنوشی، باز هم تشنه تر می شوی و عطش شما بیشتر می شود، [از آن طرف هم] آب گوارای بیشتری می رسد. به این دلیل است که مولانا در شعر دیگری می گوید:

آب کم جو، تشنگی آور بدست          تا بجوشد آبت از بالا و پَست

وقتی که انسان تشنه معرفت شد، باز هم معرفت می جوید. وقتی که معرفت حاصل شد و تعالی پیدا کرد خود همین، شهادت است. پس این انسان، چه در جبهه و میدان جنگ بمیرد و چه در رخت خواب، شهید مرده است. کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید است. « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا » یا در روایت هم هست که اگر کسی در راه معرفت بمیرد، مات شهیدا؛ کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید مرده است.

بنابراین اساس و محور، معرفت است. هر اندازه که معرفت انسان بیشتر باشد، در واقع تعالی او هم بیشتر است و “عند ربهم یرزقون” هم بیشتر است. رزق الهی، رزق معنوی و معرفت است و هرکس به اندازه معرفتش روزی می گیرد. هرچه میزان معرفت بیشتر باشد، روزی هم بیشتر است.

این که رسول خدا می فرماید:

« اَبِیْتُ عِنْدَ رَبِّیْ یُطْعِمُنِیْ وَ یَسْقِیْنِیْ »

بن مضارع هم آورد تا بگوید که تمام شدنی نیست.

-یطعمنی و یسقینی! ساقی، حق است! یسقینی یعنی حق، ساقی است. و این کلمه «اَبیتُ» خیلی عجیب است. ابیتُ به معنای بیتوته است، یعنی شب را به روز آوردن و ابیت عند ربی یعنی با حق، بیتوته کردم! این چه مقامی است که حضرت ختمی مرتب [از آن صحبت می کند؟]

از عند ربهم یرزقون هم بالاتر است!

-خیلی مقام بالایی است و مقامی بالاتر از این نمی توان تصور کرد! کسی که شب با خدا بیتوته کند، مقامی از این بالاتر متصور نیست! و چون با حق بیتوته کردم، او ساقی من بود. این همان روزی حق است. عند ربهم یرزقون، همین است.


برچسب‌ها: امام, حسین, دکتر, دینانی, نظر, عزاداری,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

امام امير المومنان (عليه السلام) فرمودند:

پاداش جهاد گر شهيد در راه خدابيشتر از كسي نيست كه قادر بر گناه باشد ولي خود داري كند. انسان عفيف نزديك است فرشته اي از فرشتگان باشد.

نهج البلاغه / حكمت474


برچسب‌ها: ارزش, عفاف, امام, علي, حكمت, نهج البلاغه, 474, ن والقلم, كلمات, قصار, امير المومنان, امير المومنين,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

امام علي و سلمان و اباذر هيچگاه از پيامبر معجزه نخواستند.

زيرا تا او زبان باز كرد ،  دريافتند كه اين « او » است.

آري كسي كه در قران خدا ، سفارشات اله دقيق شود ديگر نمي خواهد كه عالم جمع شوند و خدا به وي بشناسانند ،

از اولين كلام خداوند در مي يابند كه او همان « او » است.

ايمان پيدا مي كنند « الله لا اله الا هو »

يقين پيدا مي كنند « ان الله علي كل شي شهيد»

در مي يابند « فاينما تولو فثم وجه الله »

و درك مي كنند « هو الاول و الآخر » و « هو الظاهر و الباطن »

و مي فهمند كه « اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا » در باره ي امير المومنين است .

و . . .

 


برچسب‌ها: معجزه, امام, علي, امير امومنين, ابذر, سلمان, ن, والقلم, رضا, رضا, خدا, شناسي, ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد