مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.

او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.

مامور مرزی میپرسد: « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.
بنابراین به او اجازه عبور میدهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟
قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند

برچسب‌ها: داستان, كوتاه, اخلاقي, زيبا, مطالب, نكته, نا, گفته, ها, دوچرخه, قاچاق, شن, مامور, , ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
دیدگاه دکتر ابراهیمی دینانی در مورد انسان شناسی

روانشناسان امروز بر اساس یکسری رفتار،انسان را شناخته اند ولی هیچ موقع روانشناسان قادر به شناخت انسان به طور کامل نبودند و شناخت انسان با به باطن خود رفتن و به باطن باطن خود رفتن و همین طور حجاب ها را کنار زدن است و آن جز با قطع تعلقات و وابستگی دنیوی و نفسانی نخواهد بود.
معجزه انسان همین است که در دیگر موجودات نمی باشد که انسان می تواند خدایی بشود و کسی که خدایی بشود جز خدا چیز دیگری نبیند و این یعنی نهایت سلوک و آرامش و موفقیت..

آرامش چیزی درونی است یا خارجی؟اگر درونی است آیا آرامشی که همه ما روزانه به دنبال آن هستیم جز به سمت باطن خود رفتن و به خدا نزدیک تر شدن و رفع وابستگی ها نیست ؟

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (حافظ)

گفتنش آسان است و عملش بسیار مشکل.. آن وقت آزادی واقعی این است البته این کار سخته و چون سخته فکر میکنیم که شدنی نیست اما برای هر انسانی شدنیست راه حق هرگز مسدود نبوده نیست و نخواهد بود.
برداشتن وابسیتگی های غیر خدایی به تدریج است باید دائم مراقب خود بود تا این گوهر و امانت الهی که در درون هر انسانی هست شکوفا شود و اشرف مخلوقات هم به همین معناست.

پس این گوهر در ما پنهان است تعلقات ممکن است روی آن را بپوشاند ما در سایه خود آگاهی و مراقبه به اینکه کجا باید برویم می رسیم.

برچسب‌ها: انسان, شناسي, دكتر, غلامحسين, ابراهيمي, ديناني, مطالب, ارزشي, جالب,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

                                          نـمــــــــــان و حـــركـــت کن!

اگر اهل اندیشه و تفکر باشی هر لحظه با اندیشه‌ی نو ، روبرو هستی و هر لحظه چیزی جدید در خود می‌بینی و وای به زمانی که انسان برای ابد درون یک اندیشه زندانی شود . اما اگر در اندیشه را باز کرد هر لحظه می‌تواند جلوه‌ی تازه‌ای ببیند و هر جلوه‌ی تازه‌ لذتی تازه دارد. ناصر خسرو در ماهیت لذت بحث کرده که لذت دفع الم است و تا سختی گرسنگی را نچشیده باشد از سیری غذا لذت نمی‌برد و تا رنج را نچشد لذت را نمی‌فهمد اما من می‌گویم لذت مسبوق به رنج نیست و لذت دفع الم و رنج نیست ، این سخن ناصر خسرو در لذت‌های جسمانی صادق است اما در لذت‌های معنوی این سخن صادق نیست لذت معنوی فهمیدن است و لازم نیست رنج نفهمی را چشیده باشد و نفهم نمی‌فهمد که نفهم است و هر لحظه‌ای از ادراک عقلانی یک شادی است بدون سابقه‌ی رنج و تا می‌فهمد از نفهمی قبلی هم اگر ناراحت شود این مسبوق به فهم است.


دکــتر غلامـحسین ابـراهـیمی دیـنانـی


برچسب‌ها: انديشه, مطالب, جديد, زيبا, فلسفي, دكتر, حكمت, حكيم, غلامحسين, ديناني, ابراهيمي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

***

ملاصدرای شیرازی


برچسب‌ها: خدا, شناسي, معرفت, الله, ملاصدرا, شيرازي, ن و القلم, مطالب, نكته ها, آموزنده, جالب, مذهبي, فلسفه, فلسفي, اعتقاد, حكمت,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
زکجــــا آمده ام، آمدنم بهـــر چــه بود؟
به کجــا می روم؟ آخر ننمائی وطنم
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بوده ست مراد وی ازین ساختنم
جان که از عالم علویست، یقین می دانم
رخت خود باز بر آنم که همانجــا فکنم
مـرغ بـاغ ملـــکوتم، نیم از عـالم خاک
چند روزی قفسی ساخته اند از بدنــــم
خرم آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
بــه هوای سر کویش، پرو بـالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم؟
یا کـدامست سخن می نهد اندر دهنم؟
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد؟
یا چه جان است، نگوئی، که منش پیرهنم؟
تا به تحقیق مــرا منــزل و ره ننمائــی
یک دم آرام نگیــرم، نفسی دم نــزنم
می وصلم بچشـــان، تا در زندان ابـــد
از سر عربدهُ مستانه به هم در شکنم
من به خود نامدم اینجا، که به خود باز روم
آنکه آورد مـــرا، بــاز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار، یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بنمائی
والله این قالب مردار، به هم درشکنم

“منسوب به مولانا “


برچسب‌ها: مولانا, ادب, مطالب, زيبا, خواندني, زندگي, ن, والقلم, شعر, خدا, شناسي, معاد,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد