نگاهي به من از براي شماتت مكن
بر ديده حسرت نظر زلف يار مكن
*
ابراهيم خليل چونكه گشت رها از نار
به عشق زهرا ، خدا گفت: اي آتش اثر مكن
در آن مدينه ي غربت زده و كوچه هاي منجمد
اي آتش نامرد ، خودت را بر آن درب مشتعل مكن
هست ام ابيها پشت درب ، مادر خون خدا
پرده ي كعبه سوخت ديگر ، اي آتش معصيت مكن
دو شنبه بود و مراعات بي نظيري رخ داد بينِ
ياس و سيلي ، قرآنِ نيلي ، اي آتش تو ديگر هيچ دخالتي مكن
*
همان كه هستي تصديق آيه ي تطهير كافي است اي بانو
خودت را در ميان اين حراميان گرفتار مكن
****
شمس جمال صديقه ي كبري ، فاطمه الزهراصلوات
18 اسفند 1392
برچسبها: شعر, آييني, فاطمي, حضرت زهرا, آتش, فاطميه, ,
ز مهر و عشق و ایمان عاری است
در این زمـــانه ی تلــــخ و شـــور و بی مزه
به انتظار نشستنم برای تو شیرین کاری است
چـــــه جنـــــــگ هـــا کـــه آغــاز کــرد عقــــــل
وعشق به دنبال سرسپردن به کوچ زمستانی است
به چرخـــش آفتاب و ماه فلک ســوگند کـه...
پس از زمستان نیز در پی اش بهارانی است
دل خشکیـــده ام به عطـــر زلـــــف یار ، تَر گشت
که همچنان شوق وصالش از حجاز جاری است...
برچسبها: امام, زمان, مهدي, شعر, آييني, غزل, بي, نشان, نون, و, القلم, محمد, صادق, غلامي, مرادحاصلي,
.: Weblog Themes By Pichak :.