بیا که دلـــهای مردمان خـالی است
ز مهر و عشق و ایمان عاری است

در این زمـــانه ی تلــــخ و شـــور و بی مزه
به انتظار نشستنم برای تو شیرین کاری است

چـــــه جنـــــــگ هـــا کـــه آغــاز کــرد عقــــــل
 وعشق
به دنبال سرسپردن به کوچ زمستانی است

به چرخـــش آفتاب و ماه فلک ســوگند کـه...
پس از زمستان نیز در پی اش بهارانی است

دل خشکیـــده ام به عطـــر زلـــــف یار ، تَر گشت
که همچنان شوق وصالش از حجاز جاری است...

 


برچسب‌ها: امام, زمان, مهدي, شعر, آييني, غزل, بي, نشان, نون, و, القلم, محمد, صادق, غلامي, مرادحاصلي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد