نـمــــــــــان و حـــركـــت کن!

اگر اهل اندیشه و تفکر باشی هر لحظه با اندیشه‌ی نو ، روبرو هستی و هر لحظه چیزی جدید در خود می‌بینی و وای به زمانی که انسان برای ابد درون یک اندیشه زندانی شود . اما اگر در اندیشه را باز کرد هر لحظه می‌تواند جلوه‌ی تازه‌ای ببیند و هر جلوه‌ی تازه‌ لذتی تازه دارد. ناصر خسرو در ماهیت لذت بحث کرده که لذت دفع الم است و تا سختی گرسنگی را نچشیده باشد از سیری غذا لذت نمی‌برد و تا رنج را نچشد لذت را نمی‌فهمد اما من می‌گویم لذت مسبوق به رنج نیست و لذت دفع الم و رنج نیست ، این سخن ناصر خسرو در لذت‌های جسمانی صادق است اما در لذت‌های معنوی این سخن صادق نیست لذت معنوی فهمیدن است و لازم نیست رنج نفهمی را چشیده باشد و نفهم نمی‌فهمد که نفهم است و هر لحظه‌ای از ادراک عقلانی یک شادی است بدون سابقه‌ی رنج و تا می‌فهمد از نفهمی قبلی هم اگر ناراحت شود این مسبوق به فهم است.


دکــتر غلامـحسین ابـراهـیمی دیـنانـی


برچسب‌ها: انديشه, مطالب, جديد, زيبا, فلسفي, دكتر, حكمت, حكيم, غلامحسين, ديناني, ابراهيمي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

در تاریخ آمده است، به رسم قدیم روزی شاه عباس کبیر در اصفهان به خدمت عالم زمانه شیخ بهائی رسید. پس از سلام و احوال پرسی از شیخ پرسید: در برخورد با افراد اجتماع اصالت ذاتی آنها بهتر است یا تربیت خانوادگی شان؟

شیخ گفت: هرچه نظر شما باشد همانست ولی به نظر من "اصالت" ارجح است.

و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنید که "تربیت" مهم تر است!

بحث میان آن دو بالا گرفت و هیچ یک نتوانستند یکدیگر را قانع کنند بناچار شاه برای اثبات حقانیت خود او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی نشاند.

فردای آن روز هنگام غروب شیخ به کاخ رسید بعد از تشریفات اولیه وقت شام فرا رسید سفره ای بلند پهن کردند ولی چون چراغ و برقی نبود مهمانخانه سخت تاریک بود در این لحظه پادشاه دستی به کف زد و با اشاره او چهار گربه شمع به دست حاضر شدند و آنجا را روشن کردند!

درهنگام شام، شاه دستی پشت شیخ زد و گفت دیدی گفتم تربیت از اصالت مهمتر است ما این گربه های نااهل را اهل و رام کردیم که این نتیجه اهمیت تربیت است.

شیخ در عین اینکه هاج و واج مانده بود گفت: من فقط به یک شرط حرف شما را می پذیرم و آن اینکه فردا هم گربه ها مثل امروز چنین کنند!!!

شاه که از حرف شیخ سخت تعجب کرده بود گفت: این چه حرفیست فردا هم مثل امروز و امروز هم مثل دیروز!!! کار آنها اکتسابی است که با تربیت و ممارست و تمرین زیاد انجام می شود...

ولی شیخ دست بردار نبود که نبود تا جایی که شاه عباس را مجبور کرد تا این کار را فردا تکرار کند.

لذا شیخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت بی درنگ دست به کار شد، چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشریفات همان و سفره همان و گربه های بازیگر همان.

شاه که مغرورانه تکرار مراسم دیروز را تاکیدی بر صحت حرفهایش میدید زیر لب برای شیخ رجز میخواند که در این زمان شیخ موشها را رها کرد. در آن هنگام، هنگامه ای به پا شد یک گربه به شرق و دیگری به غرب، آن یکی شمال و این یکی جنوب...

و این بار شیخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهریارا! یادت باشد اصالت گربه موش گرفتن است گرچه تربیت هم بسیار مهم است ولی اصالت مهم تر!

یادت باشد با تربیت میتوان گربه اهلی را رام و آرام کرد ولی هرگاه گربه موش را دید به اصل و اصالت خود برمیگردد.


برچسب‌ها: شاه, عباس, شيخ, بهايي, آيت الله, اصالت, تربيت, مناظره, قدم, اصفهان, داستان, آموزنده, فلسفي, , ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

خداوند بی نهایت است و لا مکان و بی زمان
اما بقدر فهم تو کوچک میشود
و بقدر نیاز تو فرود می آید
و بقدر آرزوی تو گسترده میشود
و بقدر ایمان تو کارگشا میشود
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود
و به قدر دل امیدواران گرم میشود

یتیمان را پدر می شود و مادر
بی برادران را برادر می شود
بی همسرماندگان را همسر میشود
عقیمان را فرزند میشود
ناامیدان را امید می شود
گمگشتگان را راه میشود
در تاریکی ماندگان را نور میشود
رزمندگان را شمشیر می شود
پیران را عصا می شود
و محتاجان به عشق را عشق می شود

خداوند همه چیز می شود همه کس را
به شرط اعتقاد
به شرط پاکی دل
به شرط طهارت روح
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس

بشویید قلب هایتان را از هر احساس ناروا
و مغز هایتان را از هر اندیشه خلاف
و زبان هایتان را از هر گفتار ِناپاک
و دست هایتان را از هر آلودگی در بازار

و بپرهیزید
از ناجوانمردیهــا
ناراستی ها
نامردمی ها!

چنین کنید تا ببینید که خداوند
چگونه بر سر سفره ی شما
با کاسه یی خوراک و تکه ای نان می نشیند
و بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد
و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند
و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند

مگر از زندگی چه میخواهید
که در خدایی خدا یافت نمیشود؟
که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود
که به نفرت پناه میبرید؟
که در حقیقت یافت نمیشود
که به دروغ پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود
که به خلاف پناه میبرید؟
و مگر حکمت زیستن را از یاد برده اید
که انسانیت را پاس نمی دارید ؟!

***

ملاصدرای شیرازی


برچسب‌ها: خدا, شناسي, معرفت, الله, ملاصدرا, شيرازي, ن و القلم, مطالب, نكته ها, آموزنده, جالب, مذهبي, فلسفه, فلسفي, اعتقاد, حكمت,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد