برحسب قاعده عقلی آنچه برای واجب الوجود در نظر عقل ممتنع باشد ، ناچار به نحو وجوب ، وجود خواهد داشت .آن قاعده به این ترتیب است که گفته اند :« واجب الوجود بالذات ، واجب الوجود من جمیع جهات است » مقتضای این قاعده ، سلب هر گونه جهت امکانی از ساحت مقدس ذات و صفات خداوند متعال است .یعنی همان گونه که خداوند متعال در هستی خویش واجب الوجود است ، در حیات ، علم و اراده وسایر صفات کمالیه نیز واجب می باشد. وجوب اراده در مورد حق تبارک و تعالی نه تنها با اختیار وی منافات ندارد ؛بلکه موجب شدت اختیار و تاکید در معنی آن نیز می باشد؛ زیرا منشا اراده و اختیار در مورد حق تبارک و تعالی چیزی جز ذات پاک وی نیست.

به همین جهت است که برای فعل خداوند متعال هیچ گونه دلیل و برهانی جز ذات پاک وی وجود ندارد . دلیل فعل خداوند متعال ، خود خداوند متعال است و برای فعل حق جز حق برهانی نمی توان یافت .وقتی سخن از فعل حق تبارک و تعالی به میان می آید ، هر گونه پرسش و سوال به صورت چرا و چگونه ، معنی خود را از دست می دهد؛ زیرا آنچه در این باب مورد پرسش قرار میگیرد خود ، پاسخ است .و به این ترتیب فاصله بین پرسش و پاسخ در مورد افعال حق تبارک و تعالی از میان برداشته می شود.

زیرا هیچ گونه دلیل یا برهانی نمی تواند فعل حق تبارک و تعالی را به چیز دیگری بیرون از ذات پاک وی باشد ، توجیه یا تعلیل نماید .در واقع باید گفت آنچه غیر ذات و صفات حق تبارک و تعالی باشد ، می تواند با حق توجیه و تعلیل گردد. بنابراین باید گفت حق ، میزان همه چیز است و هیچ چیز دیگر نمی تواند میزان حق قرار گیرد؛ چنان چه در قرآن کریم فرموده است :«لایسئل عما یفعل و هم یسالون»

بنابراین حق تبارک و تعالی در مقام هستی خویش هم فاعل است و هم غایت ، خود انجام می دهد و غرض وی از انجام فعل خود ، چیز دیگری جز خودش نمی باشد . وقتی این مساله روشن می شود که حق تبارک و تعالی هم فاعل است و هم غایت.

هوالاول والآخر والظاهر والباطن

این مساله نیز روشن می شود که حق تبارک تعالی هم اول است و هم آخر ؛ زیرا از جهت این که فاعل فعل و مبدا عمل است ، ناچار اول خواهد بود ؛ و از جهت اینکه غایت فعل و و غرض از عمل است ، ناچار آخر خواهد بود . جای هیچ گونه تردید نیست که مقصود از اول و آخر بودن وجود حق تبارک و تعالی ، تنها تقدم و تاخر در مراتب زمان نیست ؛ بلکه مقصود از اول و آخر بودن همانا تقدم و تاخر در سلسله طولیه علت و معلول و مراتب صعودی و نزولی موجودات است . چون مراتب طولیه موجودات مراحل تشکیکی آنها در دو قوس نزولی و صعودی تحقق می پذیرد؛ پایان سیر هر موجود بازگشت به آغاز آن است به این ترتیب می توان گفت وجود حق تبارک و تعالی هم ظاهر است و هم باطن . خود وی در این باب چنین فرموده است { هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم } بطون حق تبارک و تعالی در ظهور وی نهفته است .؛ زیرا سر بطون چیزی جز شدت ظهور نیست . چه نیکو سروده شاعر پارسی گو آنجا که گفته است :

حجاب روی تو هم روی توست در همه حال نهانی از همه عالم زبس که پیدایی


برچسب‌ها: هو الاول و الاخر, قرآن, ن, و, القلم, دکتر, دینانی, ابراهیمی, تفسیر,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد